باران

...به نام صفحه نگارهستی

باران

...به نام صفحه نگارهستی

خیال کردم درساحل دریا باخدا قدم میزنم ؛دراسمان تصویری اززندگی خوددیدم ٬همه جا دوردپادیدم یکی از ان من ودیگری جای پای خدابود..وقتی دراخرین تصویر زندگیم روی شنهانگاه کردم دیدم که گاهی فقط یک ردپامیبینم ٬دریافتم که اینها درسخت ترین مواقع زندگیم بوده !!  برای رفع ابهام ازخداپرسیدم : 

خدایا 

      فرمودی که اگربه توایمان اوردم هرگزتنهایم نخواهی گذاشت ٬چرادرسخت ترین شرایط زندگیم ردپایی ازتونمیبینم٬چرادران مواقع رهایم کردی؟؟ 

فرمود: 

فرزندعزیزم ٬تورادوست دارم وهرگزتنهایت نگذاشته ونخواهم گذاشت٬اگر درسخت ترین اوقات فقط یک ردپامیبینی... 

ان ردپای من است که تورا به دوش کشیده ام!!

نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه شنبه 3 دی 1390 ساعت 16:13 http://payeeze87.blogsky.com

سلام
وب وزینی دارین ولی ای کاش با رنگ سبز نمینوشتین آخه سخت میشه متن ها روخوند

ببخشیدسعی میکنم ننویسم دیگه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد