ریشه در اعماق اقیانوس دارد
شاید ...
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران .
یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،
شهر سوگواران .
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند .
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،
همچنان که نام ها در ننگ !
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .آه ، باران
ای امید جان بیداران !
بر پلیدی ها - که ما عمری است در گرداب آن غرقیم -
آیا، چیره خواهی شد ؟
«فریدون مشیری»
اه باران کی بباری بر تن طفلان نالان
تر کنند از آن گلو را...